به نام خدا
معرفی
روزی لئون تولستوی در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد.
زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد و بیراه گفتن کرد.
پس از مدتی که خوب تولستوی را فحش مالی کرد،
تولستوی کلاهش را از سرش برداشت و محترمانه پوزش خواست
و در پایان گفت : مادمازل من لئون تولستوی هستم.
زن که بسیار شرمگین شده بود ،پوزش خواست و گفت :چرا شما خودتان را زودتر معرفی نکردید؟
تولستوی در پاسخ گفت : شما آنچنان غرق معرفی خودتان بودید که به من مجال این کار را ندادید!
ارسال توسط سورنا
آخرین مطالب